جهت عضویت در شبکه اجتماعی نمیدونم و دنبال کردنِ Mohammad تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی نمیدونم یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی نمیدونم توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
پرستو صالحی در صفحه فیسبوکش نوشت: برای تو می نویسم، تویی که بر فراز آسمان هایی، ای سلطان قلب ها، جهان پهلوان، مردی از تهران، آقای قرن بیستم، مرد هزار لبخند، پیرِ کوهستان... از تو می نویسم، از تو که، از چشمه آب حیات آغاز کردی... طوفان نوح را برای انسان ها به نمایش درآوردی و از دنیای پر اُمید گفتی، از دهکده طلایی و راز درخت سنجد...سلام بر عشق دادی، در مسیر رودخانه، در ساحل انتظار، در زمین تلخ... فریاد نیمه شبِ، گرگ های گرسنه را می شنیدی و نعره ی طوفان را... مردان خشن را به میعادگاه خشم کشانیدی در کوچه مردها، تا ایوب وار عشق و انتقام را با شکوه جوانمردی، پاسخ گویند... به ناجورها، گفتی: مردانه بُکش.
بابا شَمل شدی و زمزمه کردی ترانه های روستایی را برای دوقلو ها و بیوه های خندان و دخترکی که فریاد می کشید: زن ها فرشته اند... گدایان تهران را حاتم طایی وار حمایت می کردی...
قصه ی شب می گفتی از مو طلای شهر ما، خوشگل خوشگلا و یک خوشگل و هزار مشکل... یاقوت سه چشم، طلای سفید، قصر زرین و گنج قارون را جهنم می پنداشتی زیر پای من، جهنم + من... سرجوخه فراری شدی جبار، با آنکه گفته بودند مواظب کُلات باش. در گردش چرخ و فلک، قهرمان قهرمانان شدی، چرا که سکه شانس در دستان تو بود و همای سعادت بر شانه ات ای امیرارسلان نامدار. شکست ناپذیر بودی در برابر طوفان بر فراز پاترا، چرا که می دانستی فرار بزرگ، کار یک جوانمرد نیست آنهم مردی از جنوب شهر...
غزل خواندی و در کنار دیگر برزخی ها ماندی، با تعصب. تو می دانستی بهشت دور نیست و می اندیشیدی که فردا روشن است. تو، یک نام را به یک صفت مبدل کردی. فردین، مترادف شد، با جوانمردی. روحت شاد و یادت گرامی باد. و من پرستو صالحی برای هزارمین بار می گویم: سلطان قلب ها مرا به سینما کشاند.
پرستو صالحی در صفحه فیسبوکش نوشت: برای تو می نویسم، تویی که بر فراز آسمان هایی، ای سلطان قلب ها، جهان پهلوان، مردی از تهران، آقای قرن بیستم، مرد هزار لبخند، پیرِ کوهستان... از تو می نویسم، از تو که، از چشمه آب حیات آغاز کردی... طوفان نوح را برای انسان ها به نمایش درآوردی و از دنیای پر اُمید گفتی، از دهکده طلایی و راز درخت سنجد...سلام بر عشق دادی، در مسیر رودخانه، در ساحل انتظار، در زمین تلخ... فریاد نیمه شبِ، گرگ های گرسنه را می شنیدی و نعره ی طوفان را... مردان خشن را به میعادگاه خشم کشانیدی در کوچه مردها، تا ایوب وار عشق و انتقام را با شکوه جوانمردی، پاسخ گویند... به ناجورها، گفتی: مردانه بُکش.
1391/11/20 - 23:48بابا شَمل شدی و زمزمه کردی ترانه های روستایی را برای دوقلو ها و بیوه های خندان و دخترکی که فریاد می کشید: زن ها فرشته اند... گدایان تهران را حاتم طایی وار حمایت می کردی...
قصه ی شب می گفتی از مو طلای شهر ما، خوشگل خوشگلا و یک خوشگل و هزار مشکل... یاقوت سه چشم، طلای سفید، قصر زرین و گنج قارون را جهنم می پنداشتی زیر پای من، جهنم + من... سرجوخه فراری شدی جبار، با آنکه گفته بودند مواظب کُلات باش. در گردش چرخ و فلک، قهرمان قهرمانان شدی، چرا که سکه شانس در دستان تو بود و همای سعادت بر شانه ات ای امیرارسلان نامدار. شکست ناپذیر بودی در برابر طوفان بر فراز پاترا، چرا که می دانستی فرار بزرگ، کار یک جوانمرد نیست آنهم مردی از جنوب شهر...
غزل خواندی و در کنار دیگر برزخی ها ماندی، با تعصب. تو می دانستی بهشت دور نیست و می اندیشیدی که فردا روشن است. تو، یک نام را به یک صفت مبدل کردی. فردین، مترادف شد، با جوانمردی. روحت شاد و یادت گرامی باد. و من پرستو صالحی برای هزارمین بار می گویم: سلطان قلب ها مرا به سینما کشاند.